چو ناکس به ده کدخدایی کند ...
بسم الله الرحمن الرحیم
چو ناکس به ده کدخدایی کند ...
در این خاک زرخیز ایران زمین / نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود / وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان / گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده? ناب یزدان پاک / همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد / ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود / گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما / که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان / کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟ / خرد را فکندیم این سان زکار
نبود این چنین کشور و دین ما / کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان که این کشور آباد بود / همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارز داشت / کشاورز ، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر / گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت / نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت / که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد / که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند / کشاورز باید گدایی کند
«مصطفی سر خوش»
تهیه وَ تدوین: عـبـــد عـا صـی
برچسب ها: مردی و داد، بزرگی، گدایی، مردان آزاد، سلطه بیگانه، روان و خرد، کدخدایی ناکس،